ديدگاه امام خميني (ره) درباره تلاشهاي رسول اكرم (ص) در نظام سياسي و حكومتي اسلام
اشاره
آنچه پيش روي داريد گزيدهاي است از ديدگاههاي امام خميني (ره) درباره مجاهدات پيامبر اكرم (ص) براي تشكيل حكومت و اجراي قوانين الهي.
(پيامبر (ص)) تشكيل يك حكومت عادلانه كه پايهاش بر قوانين آسماني استوار بود داد و پس از بيست و چند سال كوششهاي طاقت فرسا با گفتارهاي منطقي الهي و سيره و كردار عادلانه و اخلاق بزرگ جالب قلوب و نيروهاي شگرف آسماني و زمينه و جانبازي فداكاران در راه آيين مقدس خدايي موفق به يك تشكيلات با اساسي شد كه پايهاش با عدالت و توحيد بر قرار بود و پيغمبر اسلام چنانچه ميدانيد و در تواريخ جهان خوانديد تا آخرين روز زندگانيش از كوشش در راه انداختن چرخ هاي توحيد خدا و توحيد كلمه و توحيد آرا و عقايد خودداري نكرد تا پايه دين و آيين و نظام مدينه فاضله استوار و برقرار شد.
رسول اكرم (ص) (كه) در رأس تشكيلات اجرايي و اداري جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحي و بيان و تفسير عقايد و احكام و نظامات اسلام، به اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد. در آن زمان مثلا به بيان قانون جزا اكتفا نميكرد، بلكه در ضمن به اجراي آن ميپرداخت: دست ميبريد، حد ميزد و رجم ميكرد.
تاريخ گواهي ميدهد كه (پيامبر اكرم (ص)) تشكيل حكومت داده، و به اجراي قوانين و برقراري نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است. والي به اطراف ميفرستاد، به قضاوت مينشسته، و قاضي نصب ميفرموده، سفرايي به خارج و نزد روساي قبايل و پادشاهان روانه ميكرده، معاهده و پيمان ميبسته، جنگ را فرماندهي ميكرده. و خلاصه، احكام حكومتي را به جريان ميانداخته است.
رسول اكرم كه تاريخش را خوب ميدانيد ديگر كه تنهايي مبعوث شد. سيزده سال نقشه كشيد و ده سال جنگ كرد. نگفت كه ما را چه به سياست، اداره كرد ممالكي را، نگفت ما چه كار داريم.
در صدر اسلام قلوب مردم متوجه به حكومت بود، حكومت صدر اسلام، حكومت بر قلوب بود و لهذا با جمعيت هاي كم بر امپراتوري هاي بزرگ غلبه كردند.
اينها از اول وارد سياست بودند، مدتي كه مكه بود حضرت پيامبر (ص) نميتوانست يك حكومتي تشكيل بدهد، لكن مشغول جمعآوري افراد بود، مشغول يك سياست زيرزميني بود. بعد كه كار را درست ديد و آمدند به مدينه، آنجا ديگر حكومتي بود... همان آخري هم كه در رختخواب رحلت خوابيده بودند، جيش اسامه بيرون شهر مهيا بودند براي رفتن، و حضرت رسول گفت خدا لعنت كند كسي را كه تخلف كند، به حسب روايت از جيش اسامه قضيه، بعد از مرگشان هم ميخواستند درست بكنند، كردند درست. آن همه شمشيري كه حضرت امير زد، به ما حالي كرده بودند كه يكي از خلاف مروت ها پوشيدن لباس جندي است. اين خلاف است، اين با عدالت نميسازد. حضرت امير هم مگر عادل نبود؟ سيدالشهدا مگر عادل نبود؟ خلاف مروت بود آن كاري كه سيدالشهدا ميكرد؟ آن كاري كه حضرت امير ميكرد؟
پيغمبر اكرم كدام روز نشست همين طوري فقط مسئله بگويد، كاري به كار جامعه نداشته باشد؟ اينهايي كه ميگويند آخوند چه كار دارد به امور سياسي، پيغمبر اكرم كدام روزش از مسائل سياسي خارج بود؟ دولت تشكيل ميداد. با اشخاصي كه بر ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه ميكرد، جنگ ميكرد.
شما اگر صدر اسلام را ملاحظه كنيد ميبينيد كه اسلام از زمان پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، حكومت تشكيل كرده است، قواي نظامي و انتظامي داشته است. در سياست ها دخالت ميكرده است و مسجد النبي مركز سياست اسلامي بوده است و ثقل قدرت اسلامي.
رسولالله پايه سياست را در ديانت گذاشته است. رسول الله، صلي الله عليه و آله و سلم، تشكيل حكومت داده است، تشكيل مراكز سياست داده است،... سياستي كه در صدر اسلام بود يك سياست جهاني بود. پيغمبر اسلام دستش را دراز كرده بود در اطراف عالم و عالم را داشت دعوت ميكرد به اسلام و دعوت ميكرد به سياست اسلامي و حكومت تشكيل داد و خلفاي بعد حكومت تشكيل دادند. در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتي كه انحراف در كار نبود، سياست و ديانت توام بودند.
ما تابع حضرت رسول و ائمه، عليهم السلام، هستيم كه همه امور دست آنها بود. حكومت تشكيل دادند و مردم را هدايت نمودند.
اصولا اساس اسلام از سياست است. به وسيله پيغمبر اسلام و پس از آن تا مدت ها حكومت تشكيل ميشد و آنها تمام امور سياسي را در دست ميگرفتند.
پيغمبر اكرم در عين حال كه وظايف شخصي خودش را بجا ميآورد و خلوت ها با خداي تبارك و تعالي داشت، تشكيل حكومت داد و به انحاي عالم براي دعوت آدم فرستاد و مردم را دعوت كرد به ديانت و دعوت كردند بعد به اجتماع. اين طور نبود كه بناي او اين باشد كه بنشيند توي خانه و ذكر بگويد. ذكر ميگفت، لكن همان ذكر هم خودسازي بود. دعا ميكرد، ولي همان دعا هم، هم خودسازي و هم مردمسازي بود و مردم را تجهيز ميكرد براي مقاومت. تمام ادعيهاي كه در لسان او و ائمه مسلمين واقع شده است، تمام اين ادعيه در عين حالي كه دعوت به معنويات است، از راه دعوت معنويات تمام مسائل مسلمين اصلاح ميشود.
آن وقت هم كه به مدينه تشريف آوردند و تشكيل حكومت دادند باز هم منتظر اين نشدند كه قدرت زياد پيدا بكنند. باز هم دعوت خودشان را به طور گستردهتري به جا آوردند و مردم را به وظايف شخصي و اجتماعي، سياسي دعوت كردند.
رسول خدا سياست داشت و حكومت بدون سياست ممكن نيست.
رسول خدايي كه سال هاي طولاني در سلوك بوده است، وقتي كه فرصت پيدا كرد، يك حكومت سياسي ايجاد كرد، براي اينكه عدالت ايجاد بشود.
مسئله حكومت در زمان پيغمبر بوده و سياست هم بوده، در زمان امير المومنين بوده و سياست هم بوده است.
اگر پيغمبر آمده بود و فقط تو مسجد مدينه نشسته بود و قرآن را ذكر كرده بود و ديگر كاري هم نداشت، ما هم ميرفتيم همين كار را ميكرديم، ما تاسي ميكرديم، اما كسي كه آمده است، در مكه مشغول مبارزه بوده است - يك نحوي غير از آن نحوي كه در مدينه ديگر مسلحانه بوده - تا وقتي آمد مدينه، در مدينه كه آمد حكومت تشكيل داد. فرستاد، مبلغ فرستاد، حكومت فرستاد در همه جا، آن جايي كه دستش ميرسيد، مژده داد ايشان به مردم كه ما ميگيريم دنيا را، همه را از بين ميبريم، روم را از بين ميبريم، ايران را از بين ميبريم، يعني از آن وضعي كه آنها دارند كه بت پرستي ميكنند يا آتش پرستي ميكنند، اين را از بين ميبرند و الا احيا كردند همين مدت كوتاهي كه پيغمبر اكرم زندگي كرد، احيا كرد بشر را، مسلمين بايد تاسي كنند به او كه او چه كرد، ما هم بايد حكومت تشكيل بدهيم. او جنگ كرد ما هم بايد جنگ بكنيم. او دفاع كرد ما هم بايد دفاع كنيم.
پيغمبر اسلام (ص) تشكيل حكومت داد مثل ساير حكومت هاي جهان، لكن با انگيزه بسط عدالت اجتماعي.
حكومت حق براي نفع مستضعفان و جلوگيري از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعي همان است كه مثل سليمان بن داود و پيامبر عظيم الشان اسلام، صلي الله عليه و آله، و اوصياي بزرگوارش براي آن كوشش ميكردند از بزرگترين واجبات و اقامه آن از والاترين عبادات است، چنانچه سياست سالم كه در اين حكومت ها بوده از امور لازمه است.
حكومت رسول الله و حكومت اميرالمومنين حكومت قانون است، يعني قانون خدا آنها را تعيين كرده است، آنها به حكم قانون واجب الاطاعه هستند، پس حكم از آن قانون خداست و قانون خدا حكومت ميكند.
در اسلام قانون حكومت ميكند. پيغمبر اكرم هم تابع قانون بود، تابع قانون الهي، نميتوانست تخلف بكند. خداي تبارك و تعالي ميفرمايد كه اگر چنانچه يك چيزي بر خلاف آن چيزي كه من ميگويم تو بگويي من تو را اخذ ميكنم.
در صدر اسلام در دو زمان، دوبار حكومت اصيل اسلام محقق شد. يك زمان رسول الله (ص) و ديگر وقتي كه در كوفه علي بن ابيطالب، سلام الله عليه، حكومت ميكرد. در اين دو مورد بود كه ارزش هاي معنوي حكومت ميكردند. يعني يك حكومت عدل برقرار و حاكم ذرهاي از قانون تخلف نميكرد. حكومت در اين دو زمان حكومت قانون بوده است.
حكومت اسلامي همان است كه در صدر اسلام بوده است كه همه طوايف در مقابل قانون علي السواء بودند.
اسلام حكومتش، حكومت قانون است، يعني قانون الهي، قانون قرآن و سنت است و حكومت، حكومت تابع قانون است. يعني خود پيغمبر هم تابع قانون، خود اميرالمومنين هم تابع قانون، تخلف از قانون يك قدم نميكردند و نميتوانستند بكنند.
رسول خدا، صلي الله عليه و آله، كه در رأس همه است، هيچ وقت يك مطلبي، يك حكمي، يك قانوني نداشته است در مقابل قانون خدا، مجري قانون خدا بوده است.
زمان پيغمبر هم قانون حكم ميكرد، پيغمبر مجري بوده، زمان اميرالمومنين هم قانون حكم ميكرد. اميرالمومنين مجري بود. همه جا بايد اين طور باشد كه قانون حكم كند، يعني خدا حكم بكند، حكم خدا.
پيغمبر اسلام و ائمه اسلام و خلفاي اسلام تمام براي قانون خاضع بودهاند و تسليم قانون بودهاند.
مسجد مسلمين در زمان رسول خدا (ص) و در زمان خلفايي كه بودند، مسجد مركز سياست اسلام بوده است. در روز جمعه با خطبه جمعه مطالب سياسي، مطالب مربوط به جنگ ها، مربوط به سياست مدن، اينها همه در مسجد درست ميشده است. شالودهاش در مسجد ريخته ميشده است، در زمان رسول خدا و در زمان ديگران و در زمان حضرت امير، سلام الله عليه.
مسجدها در صدر اسلام به اين صورتي كه بعدش به توسط اشخاص منحرف به اين صورت هاي مبتذل در آمد، در صدر اسلام اين طور نبوده است. مسجدها محلي بوده است كه از همان مسجد ارتش راه ميافتاد براي جنگ با كفار و با قلدرها، از همان توي مسجد، آنجا خطبه خوانده ميشد. دعوت ميشدند مردم به اينكه فلان مثلا آدم متعدي در فلان جا قيام كرده بر ضد مسلمين يا مال مردم را چپاول ميكند، قلدري ميكند، انحرافات دارد و از همان مسجد راه ميافتادند و ميرفتند طرف دشمن.